خوب این اولین شعر از خودمه که میخوام توی وب بنویسم . یک قطعه هستش با نام سراب که در جلسه ی هفته ی گذشته ی انجمن شعر دزفول ارایه کردم.
سراب
همچون گدایی به تمنای آن نگاه
رفتم به سوی درش با شوق بی حساب
من بی خود از خود و تشنه به عشق او
او فارغ از دل و فارغ ز عشق ناب
خود را غریب دیدم و رهروی راه دل
او را غریب دیدم و لیک دورتر ز خواب
او در فراغ و نعمت و ناز غرقه بود
من در فراغ او همچون خانه ای خراب
خودرا فدای عشق کرده ام ولی چه سود
می ساختم سرای دل در قلب یک حباب
من تشنه بودم و این راه جز عطش نبود
من در پی آب بودم وچشمان او سراب
دلداده بودم و مجنون سر تا به پا سوال
از درس عشق و جنون گرفتم این جواب
در راه عشق به جز سختی و عطش
جز بی کسی و اندوه و رنج تحفه ای میاب
کویر ۲۳ / ۱۱ /۱۳۸۶
لطفاْ با نظرهاتون در پخته تر شدن شعرام کمکم کنید. مرسی
وظیفه ی خودم می دونم که در همین نفسهای اولین این وبلاگ ارادت خودم رو به استاد بزرگ فریدون مشیری ابراز کنم که خیلی از شبهای لبریز از شعر و احساسم رو مدیون ایشون هستم. هر کس که مهر کسی تو دلش هست که برای وصالش لحظه شماری می کنه ویا از رسیدن به عشقش نا امید شده یا این عشق ازش دریغ شده و یا عشقش در حال زواله و به هر حال عاشق شنا کردن توی دریای بی کران شعره با خوندن شعرهای اون استاد کبیر می تونه امواج لطیف احساس رو در دریای مواج شعر ایشون تجربه کنه فرصت رو غنیمت می شمرم و یکی از شعرهای ایشون رو که شبهای پر از احساسی رو برای من ساخته تقدیمتون می کنم:
گل خشکیده
بر نگه من به گرمی خورشید می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت
تشنه ی این چشمه ام، چه سود، خدا را شبنم جان مرا نه تاب نگاهت
جز گل خشکیده ای و برق نگاهی از تو در این گوشه یادگار ندارم
زان شب غمگین که از کنار تو رفتم یک نفس از دست غم قرار ندارم
ای گل زیبا، بهای هستی من بود گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم
گوشه ی تنها ، چه اشک ها که فشاندم وان گل خشکیده را به سینه فشردم
آن گل خشکیده شرح حال دلم بود از دل پر درد خویش با تو چه گویم؟
جز به تو، از سوز عشق با که بنالم جز ز تو درمان درد از که بجویم؟
من، دگر آن نیستم، به خویش نخوانم من گل خشکیده ام، به هیچ نیرزم
عشق فریبم دهد که مهر ببندم مرگ نهیبم زند که عشق نورزم
پای امید دلم گرچه شکسته است دست تمنای جان همیشه دراز است
تا نفسی می کشم ز سینه ی پر درد چشم خدابین من به سوی تو باز است
خدایش بیامرزد. حتماً در یه فرصت دیگه بازم از شعر های زیبای ایشون استفاده خواهم کرد تا مرهمی باشد بر زخم احساس های نگفته.
من علی شیشه گر هستم. امسال در مقطع پیش دانشگاهی ریاضی تحصیل می کردم که این هم گذشت و الان در انتظار کنکور هستم ، تا خدا چی بخواد.
اگر چه از کودکی با شعر همراه بودم ولی از ۱۶ سالگی یعنی حدود یک و نیم سال پیش به طور جدی وارد دنیای شعر شدم و گهگاهی زمزمه ها یی می کنم گرچه:
شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد من مرثیه خوان دل دیوانه ی خویشم
همون طور که از اسم وبلاگم معلمومه تخلص کویر رو اختیار کردم چراکه عطش های شاعرانه ی خودم رو در این مفهوم یافتم هر چند که فلسفه ی این انتخاب فقط این موضوع نبود.
از همون ابتدا تا الان روی شعر کلاسیک کار می کنم که البته دلیلی برای اینکه با شعر آزاد بیگانه باشم نیست. چه بسا در آینده قدمی در این راه هم بگذارم.
امیدوارم که توی این وبلاگ بتونم گوشه ای از اندیشه ها و احساساتم رو پیاده کنم و امیدوارم که این وبلاگ و آشنایی با شعرا و دنیای بی کران شعر نقطه ی عطفی در زندگی ادبی من باشه.